کد خبر : 4751
تاریخ انتشار : دوشنبه 8 دی 1393 - 21:55
-

مولانا و مقتدانا شیخ محمود فاضل “رضی الله عنه”

آن درویش شیک و پیک و فئودالی آن عاشق ماهیچه‌های محمد عادلی آن دکتر فرخ فال، آن به دور از هرگونه قیل و قال آن عاشق خربزه‌ی بندی، آن همسرِ محترمِ دکتر قندی آن پاکباز در ریاست، آن شاه‌بازِ کیاست آن عاشق بازی پازل، مولانا و مقتدانا شیخ محمود فاضل “رضی الله عنه” امیرانتظامِ نظام‌پزشکی بود

mahmoud-fazel01آن درویش شیک و پیک و فئودالی

آن عاشق ماهیچه‌های محمد عادلی

آن دکتر فرخ فال، آن به دور از هرگونه قیل و قال

آن عاشق خربزه‌ی بندی، آن همسرِ محترمِ دکتر قندی

آن پاکباز در ریاست، آن شاه‌بازِ کیاست

آن عاشق بازی پازل، مولانا و مقتدانا شیخ محمود فاضل “رضی الله عنه”

امیرانتظامِ نظام‌پزشکی بود و از دهکده‌ای به نام فِسَنقَر!!!

از سرانِ اصلاحاتِ شهر و هم‌عصر “دی جی حسین فسنقری” !!!

در تقوی و سیاست قدمی ثابت داشت و در بیزینس کامل بود و هیچ‌کس از کارهای وی خبر نداشت؛ جز مونسش شیخ احمدی “حفظ الله”

از او کرامات و ریاضت‌های شگرفی به جا مانده که مورخین نقل می کنند؛ دلیل پیشه‌ای که دارد آن است که در راه شیئی یافت!؟
بر روی آن نبشته بود “شیاف دیکلوفناک”!

برداشت؛ جایی نیافت که آن را بنهادی! بخورد!!!

به خواب، ابوعلی سینا بر وی ظاهر گشت و فرمود: «به حرمتی که داشتی آن شیء را، باب دواسازی بر تو گشاده کردیم.»
شیخ محمود هراسان از خواب بجست و بعد از مدتی تفریح و راحتی، دواساز شد.

نقل است یک روز با اصحاب خویش بر سفره ای نشسته بود به نان خوردن. از قضا شیخ بیژن دولت آبادی “کثره الله پسته” آنجا بود.
فرمود یا شیخ محمود ما از تو گلایه ها داریم؛ از آن روی که در انتخابات دوره‌ی هفتم بر حرف خویش خسبیده بودی و صحبت هیچ یک را به گوش جان نمی خریدی، حتی مولایمان شیخ محمد باقری “کثره الله سیمان” را برای کنار رفتن به نفع شیخ مرتضی خیرآبادی “اعلی الله مقامه” و از همان زمان بود که اصلاح طلبان نتوانستند قد علم کنند و قحط‌الرجالی از آن زمان پدید آورده‌ای که وکیل به اصطلاح مصلحمان شد شیخ رمضانعلی سبحانی‌فر “رضی الله عنه” که به نام اصلاحات وکیل شد، ولی هیچ یک از اصلاح طلبان را در بینی ندارد و خر خویش را می تازاند!!!

به ناگه اشک در چشمان شیخ محمود حلقه زد و قرص جوشانی در آب انداخت و فرمود: «حق‌تعالی مرا نبخشاید که چنین خسرانی به اصلاحات شهر وارد ساختم».
و از همین روی خدا او را نبخشید و تا کنون رئیس نظام پزشکی مانده است!!!

روزی از وی سوال شد یا شیخ فرق شما با شیخ “محمد خردادیان” هم‌ولایتی معروفتان؛ قطب طریقت حرکت موزون بازان در چیست؟
شیخ محمود با حالت سرافکندگی فرمود:  «ایشان با هر آهنگی “قر” تو کمرشان فراوان است ولی ما استغفرالله این جور نیستیم»!!!
یعنی ما هر چهار سال یک بار که دولت تعویض می شود فیگورمان عوض شده و “قرمان”را با همان آهنگ دولت کوک می کنیم!
و کس سخن بدین اختصار و فصاحت و حلاوت نگفته باشد که او گفت “ادام الله رفعه”

نقل است از وی سوال شد که چگونه ای؟
گفت: «چشمانم فرسوده شد از بس خط بد طبیبان را خواندم و زبانم از کار افتاد بس که در سنه‌ی ۸۴ تا ۹۲ گفتم فلان دارو را نداریم !!!
پرسیدند که: مروت چیست؟
فرمود: «داروی مشابه ندادن به خلق» !!!

از وی کلمات عالی نقل است که می‌فرماید: «شیاف، چهار حرف است. “ش” و “ی” و “الف” و “ف”

اما “ش” شمردن پول است؛ و “ی” یاری گرفتن از پول؛ و “الف” اُلفَت با پول و “ف” فدایی پول»!!!
و گفت «چون این چهار رکن را نداشته باشید، در معادلات سیاسی و غیرسیاسی چسب زخمی به حسابت نمی آورند.»

روزی وی را دیدند در حال مناجات و می گفت: «الهی! در جمله‌ی مال و منال من جز چند ساختمان در تهران و مشهد و سبزوار و شاید نیز در شمال و یک داروخانه‌ی کهنه و قدیمی در حاشیه‌ی شهر چیزی نیست!!!
با این وصف تو را سوگند می‌دهم کسی را به درخواست متاع دنیا سراغ من نفرست؛ چون دل کندن از مال دنیا به مراتب سخت تر از دل دادن به ملک الموت است.»

روزی از یکی اصحاب خاصه‌ی وی سوال شد: «یا “شیخ احمدی” بر مرید چه سخت تراست؟»
گفت: «رای نیاوردنِ مراد؛ از آن روی که بسی رنج کشیدم در این سال سی، از بس نسخه پیچیدیم؛ و اگر مولایم شیخ محمود در آن سنه وکیل می شد نسخه‌ی خود مردم را می‌پیچانیدیم و تنوعی در کارمان بود» !!!

مولانا “شیخ مسلم” رئیس کشتارگاه های شهر [ای ببخشید] مریض‌خانه‌های شهر و از محبین خاصه‌ی شیخ محمود بود، از وی سوال نمود: «یا شیخ! اگر خدای تعالی در روز قیامت بگوید چه می خواهی، چه طلب می کنی؟»
گویم: «خداوندا، داروخانه‌ی شبانه روزی جهنم را به من بسپار» !!!

چون وفاتش نزدیک آمد گفت: «بار خدایا؛ تو می دانی که دارو انبار نساختمی و داروی مشابه به کس ندادمی و داروی کمیاب به خویشان و قوم زن ندادمی. پس از من درگذر»
بعد از وفات به خواب دیدندش، گفتند: «خدای عزوجل با تو چه کرد؟»
گفت: «بیامرزید»
گفتند: «از چه روی؟»
گفت: «به حرمت شفاعت برادرم» !!!

…و السلام

عصر سبزوار – شاپور کوچک

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 5 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۵
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
سبزواری دوست سه شنبه , ۹ دی ۱۳۹۳ - ۲۳:۰۷

سایت سبزواریان از شما بعید است که اینگونه هر مطلبی راکپی کنید و بدون توجه به شخصیت افراد و موقعیت آنها نسبت به انعکاس آن اقدام کنید . اگر می خواهید وزین بمانید هر مطلب سبک را از هر سبک مغزی درج نکنید .

سبزواریان.کام چهارشنبه , ۱۰ دی ۱۳۹۳ - ۰:۴۰

دوست و همراه گرامی، اگر شما به مطلبی اعتراض دارید می‌توانید محترمانه این مطلب را بیان کنید و در صورت نیاز جوابیه ای بنویسید.
نیازی به پرخاش و توهین نیست.
پایدار باشید و برقرار

علی مزینانی عسکری چهارشنبه , ۱۰ دی ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۳

باسلام وعرض ادب
تجدید عهد و پیمان مزینانی های مقیم تهران با ولایت در مسجد جمکران
شاهدان کویرمزینان

مفتح پنجشنبه , ۱۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۷:۰۳

با سلام خدمت جناب فاضل حالا که قرعه به شما افتاد و در رسانه ها دیده شدید خواستم بدانید که مردم فهیم سبزوار عدم راه اندازی موزه طب در مقبره بقراط واقع در میدان زند را از چشم شما می بینند

یارمهربان پنجشنبه , ۱۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۷:۵۲

درجواب سبزواری دوست باید گفت که ایشان به درستی جایگاه نقد ادبیات سیاسی را واقف نبوده و این نقد حاصل سبک مغزی نیست بلکه حاصل دوراندبشی و عدم کج فهمی نویسنده مطلب میباشد.دکتر فاضل باید ناراحت بشن ک ایشان هم بسیار خوشحال بودند چون بنده در کنار دکتر مطلب را با هم خواندیم و لذا شما زیاد استرس به خودتان وارد نکنید که برای سلامتی مضر است.از سبزواریان هم به خاطر همکاری و دید باز و بصیرت شان ممنون میباشیم.

نظرات بسته شده است.