دیدگاه‌ها برای هفت خانه؛ ظرفیتی بی نظیر برای گردشگری سبزوار بسته هستند
تاریخ انتشار : شنبه 14 آذر 1394 - 23:30
-

هفت خانه؛ ظرفیتی بی نظیر برای گردشگری سبزوار

سبزواریان – علی نورآبادی: تپه باستانی سبزوار، کاروانسراهای های متعدد، خانه های تاریخی، خیابان طولانی و پر از آثار تاریخی بیهق، یخدان ها، مساجد و غیره از جمله ظرفیت های سبزوار در حوزه میراث فرهنگی است. به گفته مسئولان منطقه سبزوار ۹۰۰ اثر تاریخی و باستانی دارد اما سهم سبزوار از صنعت گردشگری تقریبا که نه

سبزواریان – علی نورآبادی: تپه باستانی سبزوار، کاروانسراهای های متعدد، خانه های تاریخی، خیابان طولانی و پر از آثار تاریخی بیهق، یخدان ها، مساجد و غیره از جمله ظرفیت های سبزوار در حوزه میراث فرهنگی است. به گفته مسئولان منطقه سبزوار ۹۰۰ اثر تاریخی و باستانی دارد اما سهم سبزوار از صنعت گردشگری تقریبا که نه قطعا هیچ است. این آثار ظرفیت های شهرستان در حوزه گردشگری است اما ما چقدر توانستیم از این ظرفیت ها برای پیشرفت منطقه استفاده کنی؟

یکی دیگر از ظرفیت های شهرستان ایجاد خانه موزه هاست. سبزوار مشاهیر متعددی دارد که خانه های این بزرگان می تواند به موزه ای جذاب و پر رونق برای گردشگری تبدیل شوند. از جمله:

ghale-aqa-sarbedaran01۱- خانه (موزه) سربداران در باشتین

هنوز هم سریال سربداران بهترین سریال بعد از انقلاب است. کمتر کسی پیدا می شود که این سریال را ندیده باشد و کمتر کسی هست که اسم باشتین را نشنیده باشد. اما همان ها هم نمی دانند باشتین کجاست و چگونه است. این از کم کاری و کوتاهی ماست که نتوانسته این از این ظرفیت روستای باشتین استفاده کنیم. قلعه سربداران در باشتین ۲۶ اسفند ۸۷ با شماره ۲۶۱۹۹ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است اما وضع گریه آور است. قلعه بر اثر بی توجهی مدیران میراث فرهنگی و مسئولان شهرستان در حال تخریب و نابودی است. تا پشت دیوار قلعه کوره های آجر پزی راه انداخته اند. آیا اگر این قلعه و این روستا در کشورهای دیگر که اهمیت و ارزش گردشگری را می فهمند بود این طور عمل می کردند؟‌

اگر این قلعه در هر کشور صاحب صنعت گردشگری و حتی در همین همایسه ما ترکیه بود، سالانه صدها هزار نفر از آن بازدید می کردند. تنها همین قلعه و روستای باشتین برای رونق کل منطقه کافی است. ما چنین ظرفیت هایی داریم اما جوانان این منطقه باید برای کارگری آواره تهران و دیگر شهرها شوند و بیگاری کنند. راه اندازی موزه سربداران در باشتین حداقل کاری است که باید بکنیم. اگر عرضه و هنر داشته باشیم می توانیم کل قیام سربداران را در باشتین به گونه ای بازسازی کنیم که صدای سم اسبان حمله مغول ها را بشنویم و ندای “سر به دار می دهیم/ تن به ذلت نمی دهیم” مردم باشتین را با گوش جان مان احساس کنیم.

این ظرفیت های بی نظیر را کجا می شود پیدا کرد اما ما از آنها استفاده نمی کنیم. این همه فرصت هست و مسئولان ما برای ایجاد یک شغل کلی هزینه می کنند و این در و آن در می زنند، تازه معلوم نیست به نتیجه برسند. مسئولان محترم ما سوراخ دعا را گم کرده اند. همه این ها در حالی است که تا آخر همین ما می خواهیم همایش سربداران را برگزار کنیم. اگر وضع قلعه آبرومند بود قطعا یکی از برنامه های جنبی این همایش می توانست بازدید از روستای باشتین باشد. با این وضع اسفبار قلعه بعید می دانم مسئولان همایش، مهمانان را برای بازدید از محل آغاز نهضت سربداران ببرند. اما اگر اتفاقی یک از مهمانان خواست برای بازدید از باشتین برود آیا روی مان می شود مهمانان همایش را برای دیدن از محل آغاز نهضت سربداران در باشتین ببریم؟ اگر آنها چنین وضعی را ببینند چه خواهند گفت؟ و ما چه جوابی برای شان خواهیم داشت؟

۲- خانه تعزیه و ادبیات عاشورایی

کتاب “روضه الشهدا” (با وجود انتقاداتی که به آن وارد است) نخستین مقتل به زبان فارسی و از مهم ترین مقاتل درباره حماسه عاشورا است. این کتاب از نظر ادبی هم از آثار شاخص در این زمینه است. این مسئله وقتی اهمیت بیشتری می یابد که توجه کنیم که ملاحسین کاشفی مقتلش را در عصری (قرن نهم) نوشت که همه ایران و جهان اسلام اهل سنت بودند. با وجود این روضه الشهدا چنان تاثیری داشت که هنوز هم به مجالس عزاداری امام حسین (ع) “روضه” می گوییم که از اسم این کتاب گرفته شده است. بسیاری از استادان تئاتر، ملاحسین کاشفی را پدر نمایش ایران هم می دانند.

درباره روضه الشهدا و ملاحسین کاشفی مطالب زیاد نوشته شده است و جای تفصیل نیست. اما سبزوار از قدیم از پایگاه و مراکز عمده تئاتر و تعزیه در کشور بوده است. آیا همه این ها جا ندارد که خانه یا موزه تعزیه داشته باشیم؟ هر چند ملاحسین کاشفی در قبرستانی در بیرون شهر هرات دفن است و قبر ساده ای دارد اما خوشبختانه بنای یادبودی از او در سبزوار داریم و مسئولان لازم نیست خرج کنند. آیا جا ندارد حریم این بنای یادبود زیبا را آزاد سازی کنند و خانه و موزه تعزیه را در کنار این بنا راه اندازی کنند؟ این بنا و صاحبش آنقدر غریب و ناشناخته اند که حتی اگر همسایگان دیوار به دیوارش بپرسیم این بنا چیست و برای کیست، نمی دانند و نمی شناسند. آیا این بنا و این کتاب و ملا حسین ظرفیت بی نظیری برای سبزوار نیست؟ چرا از این ظرفیت استفاده نمی کنیم. اگر چنین خانه و موزه ای داشتیم چقدر می شد برنامه فرهنگی در آن برگزار کرد و هنر تعزیه را به نسل های بعدی آموزش داد و آن را زنده نگه داشت. این بنا و موزه می تواند در سطح ملی مطرح شود و پایگاه ملی تعزیه کشور باشد.

۳- خانه (مرکز) پدر نثر فارسی؛ بنیاد بیهقی پژوهی

سه سال پیش آقای محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب در مراسم بیهقی پیشنهاد تأسیس «مرکز بیهقی پژوهی» را ارائه داد و گفت این مرکز باید به‌جایی برسد که هر کس در سراسر جهان بخواهد درباره بیهقی تحقیق کند و مطلبی بنویسد به اینجا مراجعه کند. او تأکید کرد این مرکز باید در سبزوار، زادگاه بیهقی راه‌اندازی شود. بیش از سه سال از این پیشنهاد می‌گذرد واقعاً چه کردیم؟ آیا کوچک‌ترین قدمی برای راه‌اندازی این مرکز برداشتیم؟ کاری نشد و نشد تا این‌که سال گذشته باز هم در مراسم بزرگداشت بیهقی استاد علوی مقدم گفت حاضرم کتابخانه‌ام را به مرکز بیهقی پژوهی تبدیل کنم. یک سال گذشت باز هم کاری نکردیم. تازه افتخار می‌کنیم که چند دانشگاه بزرگ داریم و همه رشته ادبیات فارسی را تا سطح دکتری دارند. آبان امسال دکتر علوی مقدم از راه اندازی جایزه بیهقی خبر داد اما این جایزه بدون راه اندازی بنیاد بیهقی شاید در آینده گرفتار تلاطم و فراز و نشیب شود.

اگر مرکز یا بنیاد بیهقی پژوهی را جدی می گرفتیم و تا کنون عملی شده بود حالا همه همه کارهای مربوط به بیهقی از جمله پژوهش ها،‌ جایزه، ساماندهی آرامگاه بیهقی در ششتمد و ده ها کار دیگر را در این بنیاد انجام می شد. به نوعی همه کارهای در زمینه بیهقی در آنجا متمرکز می شد. و هر سال این نهاد و آن نهاد متولی کار نمی شد که پراکنده کاری شود. ان شا الله مسئولان محترم و جامعه دانشگاهی تشکیل این مرکز یا بنیاد را جدی بگیرند و آن را عملی کنند. مرکز که جای خود دارد،‌ در زادگاه پدر نثر فارسی که باید دست کم چند نشست بیهقی خوانی وجود داشته باشد متاسفانه یک جلسه هم نیست. این وضع با وجود چندین دانشکده و این همه دانشجویان ادبیات آن هم تا مقطع دکتری واقعا تاسف آور است.

چنین کارهای فرهنگی از جمله اعطای جایزه ها را معمولا نهادها و تشکل های مردمی و غیر دولتی می کنند از جایزه نوبل بگیر تا بقیه. بودجه آن هم از طریق کارهای خیر تامین می شود. ما در سنت فرهنگی خودمان مسئله وقف را داریم که باید با فرهنگ سازی، وقف ها را به زمینه های علمی و فرهنگی هم هدایت کنیم. اگر جایزه ها و این گونه کارهای فرهنگی به نهادها و اشخاص دولتی و سیاسی وابسته باشند دچار تلاطم و تغییرات می شوند. اگر بنیاد یا جایزه به نهاد یا افراد دولتی و سیاسی وابسته شود معلوم نیست چهار سال دیگر و یا بعد این مسئول چه اتفاقی می افتد و چه بلایی بر سر این نهاد و جایزه خواهد آمد. فرماندار کنونی الحمدلله اهمیت این موضوع را می فهمد و پا پیش گذاشته است (دمش گرم) اما اگر فرماندار بعدی مثل مانند فرماندار قبلی بود که گفت ثبت ملی روز بیهقی به چه درد می خورد و چه فایده ای دارد، این جایزه چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد؟ برای این که جایزه و بنیاد بیهقی هم دچار این تلاطم ها و تغییرات نشود و کاری مستمر و در عین حال تخصصی باشد حتما باید مستقل از نهادهای دولتی و تخصصی پایه ریزی شود. خشت اول را از ابتدا کج نگذاریم. البته این استقلال به معنای آن نیست که نهادها نباید کمک کنند اتفاقا وظیفه نهادهای دولتی است که کمک کنند و باید کمک کنند اما نباید به آنها وابسته باشیم. القصه بنیاد بیهقی اگر می خواهد پایدار و مستمر و موثر باشد باید مستقل، تخصصی و بر پایه وقف و کارهای خیریه باشد.

mazinan-shariati۴- خانه دکتر شریعتی در مزینان

هر کس که “کویر” دکتر شریعتی را خوانده است باید آن را در مزینان ببیند و در کاریزهای این منطقه احساسش کند. علاقه مندان دکتر باید “هبوط” را در “کویر” به انتها و تنهای مزینان تجربه کند. زمزمه کردن جملات “کویر” با پای برهنه بر روی ماسه های بی انتهای کویر مزینان لذتی دارد که تکرار آن در اتاق ندارد. این ماییم که باید لذت قدم زدن در شب مهتابی و پر ستاره کویر را به “کویر” خوانده ها بچشانیم.

درباره دکتر شریعتی چه بسیار نوشته و گفته اند. هنوز هم می شود نوشت و گفت اما در این مقال، مجال نوشتن درباره دکتر نیست. دکتر را کیست که نشناسد. چند سال پیش که خانه موزه دکتر شریعتی با همت شهرداری تهران در خیابان جمالزاده راه اندازی شد، خیلی افسوس خوردیم که چرا چنین خانه ای در زادگاهش نباید باشد. همه کتاب ها، اسناد و لوازم شخصی دکتر را به آن خانه موزه بردند. اما هنوز دیر نشده است و می شود خانه خانوادگی دکتر را در روستای کهک به موزه ای تبدیل کرد. هنوز هم خانه کودکی های دکتر شریعتی دیدنی و جذاب است. هنوز هم می شود با پیگیری و تلاش، برخی آثار او را با همکاری و هماهنگی خانواده محترمش به این خانه منتقل کرد. به هر حال چقدر جای چنین موزه ای در مزینان خالی است. در طول سال ۲۰ میلیون مسافری از جاده تهران – مشهد عبور می کنند و تابلوی از عکس دکتر شریعتی می بینند؛ تصور کنید از این ۲۰ میلیون نفر تنها اگر علاقه مندان دکتر شریعتی از این خانه بازدید کنند چه اتفاقی نه تنها در مزینان که در کل منطقه می افتد. این ها فرصت است چرا از این فرصت ها استفاده نمی کنیم؟

Asrar-tomb01۵- خانه (باغ) اسرار

اگر از دیگر بزرگان و مشاهیر در زادگاه شان سبزوار اثری نیست، حاج ملا هادی سبزواری از معدود بزرگانی است که خوشبختانه مقبره او هم در سبزوار است. اما ما از این ظرفیت هم نتوانستیم درست استفاده کنیم. از باغ به آن زیبایی هیچ استفاده ای نمی کنیم و بیشتر وقت ها درش هم بسته است. ظاهرا کلاغ ها که روی کاج ها آشیانه دارند و هر روز بالای آنها غار غار می کنند این باغ را به قرق خود درآورده اند و بهتر از ما بلدند از آن استفاده کنند. باغ به آن زیبایی باید یکی از قلب های تپنده شهر برای فعالیت های فرهنگی و هنری باشد. این باغ باید چنان جنب و جوشی داشته باشد که هر کس بخواهد برنامه ای در آنجا داشته باشد از مدتها قبل باید وقت بگیرد.
آیا نمی شود خانه ای هم آثار حاجی سبزواری در این باغ راه اندازی کرد؟ اما متاسفانه الان بگونه ای است که غیر از یک قبر هیچ اثری دیگری از حاجی در آن مقبره نیست. حتی کسانی هم که می روند و فاتحه ای می خوانند هیچ چیز از حاجی برای آنها گفته نمی شود و ناآشنا می روند و ناآشنا بیرون می آیند. همه این ها در حالی است که دانشگاه های شهر رشته فلسفه را تا مقطع دکتری مدرک می دهند. حتی ممکن است از دانش آموختگان این دانشگاه ها هم بپرسی شاید نتوانند پنج دقیقه درباره حاجی صحبت کنند. و حتی بعید نیست دانشجویانی هم که در دانشگاه های ما اشعار منظومه را می خوانند و حفظ می کنند یکبار هم تا کنار حاجی نیامده باشند؟ آیا این ظلم به حاجی و شهر و مردمش نیست؟ آیا ما در برابر این کم کاری ها و غفلت ها مسئول نیستیم؟

۶- خانه استاد سبزواری؛ خانه شعر و سرود انقلاب اسلامی

چند سال پیش که استاد حمید سبزواری برای مراسم نکوداشتش به سبزوار آمده بود، گفت دوست دارم خانه به یک مرکز فرهنگی و هنری تبدیل شود. اگر مسئولان شهری بویژه مسئولان فرهنگی اگر هوشیار و فرصت شناس بودند همان موقع باید این پیشنهاد و درخواست را جدی می گرفتند و برای راه اندازی این مرکز اقدام می کردند. اما متاسفانه این پیشنهاد هم مانند قبلی ها گوش شنوایی پیدا نکرد و فراموش شد. باز هم فرصت را از دست دادیم.

در دیدار اخیر شاعران (اواخر مهر) با استاد سبزواری عنوان شد که خانه استاد در تهران به خانه شاعران انقلاب تبدیل خواهد شد. این یعنی آن که باز هم تهرانی ها زرنگی کردند و از ما جلو افتادند. یعنی ما باز هم غفلت کردیم و عقب ماندیم. اما خوشبختانه پسر استاد سبزواری در همین دیدار بار دیگر تاکید کرد:

“خانه استاد در سبزوار به دست اوقاف سپرده شده بود و حالا می‌خواهد به موزه و یک مرکز فرهنگی برای شهدا تبدیل شود؛ اما مشکلاتی هم برای این کار وجود دارد. پسر استاد سبزواری از نامه خود به رهبر انقلاب گفت و اینکه ایشان به سرعت جواب نامه را داده‌اند و به مسولان استان گفتند تا این کار را پیگیری کنند و تکلیف این موزه و مرکز فرهنگی مشخص شود.”

یعنی موضوع خانه استاد در سبزوار به رهبری رسیده است و او هم برای حل مشکل پا در میانی کردند اما همچنان غافلیم و کاری نمی کنیم. خانه استاد سبزواری در سبزوار باید به موزه شعر و سرود انقلاب اسلامی تبدیل شود. همه آثار و دست خط های استاد باید در سبزوار نگهداری شود. مسئولان سبزوار اگر دیر بجنبند تهرانی ها همه آنها را می گیرند و دست ما خالی می ماند. مسئولان سبزوار باید تا خود استاد هست جدی پیگری کنند و آثار و دست خط های او را برای انتقال به سبزوار بگیرند و یا مقدمات و هماهنگی های لازم برای انتقال آنها را فراهم کنند.

اگر بتوانیم اصل دست خط ها، اشعار و سرودهای انقلابی استاد سبزواری را گردآوری و در خانه موزه اش به نمایش بگذاریم، در طول سال و به مناسبت های مختلف (آزادسازی خرمشهر، ۱۳ آبان و دهه فجر و غیره) علاقه مندان زیادی برای دیدن آنها به سبزوار سفر خواهند کرد. همچنین می تواند محلی برای برپایی نشست ها و برنامه های فرهنگی و ادبی مختلف در سطح ملی باشد.

موقع فوت استاد قندی گفتند دیر شد اما این بار مسئولان هیچ عذر و بهانه ای ندارند و اگر کوتاهی و غفلت کنند باید پاسخگو باشند. این ظرفیت و فرصت بی نظیری است که اگر قدرش را بدانیم اعتبار ملی برای ما و شهرستان بوجود خواهد آورد . ضمنا فرماندار، میراث فرهنگی، شهردار و شورای شهر باید تلاش کنند هر چه زودتر باغ مشاهیر سبزورا را آماده کنند. تا فردا مشکلی در این زمینه نداشته باشیم و به چه کنم چه کنم نیفتیم.

یک مثال، قیصر امین پور را به راحتی می توانستند در تهران دفن کنند اما او را به زادگاهش شهر کوچک گتوند بردند. از آن موقع گتوند در سطح ملی مطرح شد و به اندازه سی سال گذشته پیشرفت کرد. و گر نه تا قبل ازآن کسی اسم گتوند را نشنیده بود. حال منتظریم ببینیم مسئولان چه می کنند؟

۷- خانه محمود دولت آبادی؛ خانه رمان و ادبیات معاصر ایران

مدتی پیش زمزمه هایی شنیده شد که برخی شخصیت های فرهنگی در پی آن هستند که کتابخانه شخصی، اسناد و دست خط های محمود دولت آبادی را برای ایجاد موزه ای ویژه در تهران از او بگیرند. این هم فرصت بی نظیر دیگری است که تا دیر نشده و کتابخانه شخصی او به دیگران واگذار شود باید در این زمینه پیش قدم شویم. مسئولان باید هر چه زودتر با او صحبت کنند و حتی به صورت مکتوب از او دست خط بگیرند که کتابخانه شخصی و دیگر اسناد او برای نگهداری به زادگاهش منتقل شود. مگر داستان ها و بویژه رمان بزرگ “کلیدر” در جغرافیای تاریخی و فرهنگی سبزوار رخ نمی دهد،‌ پس چرا باید کتابخانه و موزه دولت آبادی در شهر دیگری باشد؟

راه اندازی کتابخانه و موزه دولت آبادی در سبزوار علاوه بر بالا بردن اعتبار شهرستان از نظر گردشگری ادبی هم بسیار مهم و موثر خواهد بود. به عبارت دیگر با ایجاد این موزه، گردشگری ادبی به صورت عملی در سبزوار رونق خواهد گرفت. کسانی که برای دیدن مکان ها و مسیرهای رمان کلیدر به جغرافیای سبزوار سفر می کنند از این موزه هم بازدید خواهند کرد. کشور ما در زمینه گردشگری ادبی تازه کار است اما این شاخه از گردشگری در کشورهای دیگر بسیار رایج و پر رونق است. بسیاری از گردشگران فقط برای دیدن خانه و دست خط ها و آثار فلان نویسنده یا شاعر به کشورهای دیگر سفر می کنند.

گردشگری ادبی از حوزه هایی است که در آینده در کشور ما نیز پر رونق خواهد بود. تصور کنید اگر تنها جغرافیای تاریخی و فرهنگی جهان اسلام را در نظر بگیریم چقدر مشاهیر و بزرگان و دانشمندان ما به کشورهای مختلف سفر کرده و یا دفن شده اند. بیهقی، زادگاهش بیهق است اما در نیشابور درس خوانده اما همراه غزنویان به بسیاری از شهرهای افغانستان، ترکمنستان و تاجکستان کنونی سفر کرده است و در نهایت در غزنین بدرود حیات می گوید. چه مسیر طولانی و جالبی است. به هر حال ایجاد کتابخانه و موزه محمود دولت آبادی نیز ظرفیت و فرصت دیگری است که تا دیگران از دست مان نگرفته اند باید برای ایجادش پیش قدم شویم. باید منتظر باشیم و ببینیم مسئولان چه می کنند؟

* چند نکته پایانی:

۱- امیدواریم ساماندهی و راه اندازی این خانه ها به سرنوشت موزه طب در کنار مقبره بقراط و کاروانسرای عرب ها گرفتار نشوند. حکایت تلخ و سرنوشت آنها را همه می دانیم و نیاز به تکرار نیست. چند سال است که گفته اند و می خواهند موزه ای صد متری در کنار مقبره بقراط راه اندازی کنند اما هنوز به نتیجه نرسیده است. اگر فقط مصاحبه ها و صحبت ها و وعده های فرماندار،‌ معاون فرماندار، شهرداران را قبلی و بعدی را درباره این موزه جمع آوری کنیم یک کتاب قطور می شود. پس ما برگی دیگر بر این کتاب قطور اضافه نکنیم.

۲- چند سال پیش جناب شهردار وقت از ایجاد باغ مشاهیر خبر داد و حتی وعده داد در “آینده ای نزدیک” طراحی و ساخته شود. قرار بود باغ اسرار را از دو طرف شرق و غرب گسترش پیدا کند و به باغ مشاهیر تبدیل شود. یعنی جایی که از این به بعد مشاهیر و بزرگان ملی و جهانی سبزوار را در آنجا دفن کنند. اما گویا این “آینده نزدیک” هنوز نرسیده است؛ بعد هم که خودش عوض و کل طرح انگار فراموش شد. در حال حاضر غیر از باغ اسرار جایی بهتر برای ایجاد باغ مشاهیر نداریم مگر این که شورای شهر و شهرداری مکان جدیدی را بخواهند بسازند که بعید است چنین جایی داشته باشند. باغ اسرار مزایای زیادی (فضای مناسب، مرکز شهر بودن، در بافت تاریخی بودن و غیره) برای این منظور دارد. به هر حال ایجاد باغ مشاهیر (مکانی مناسب برای دفن بزرگان) از ضروریات شهرستان است؛ امیدواریم مسئولان محترم و مدیریت شهری آن را جدی بگیرند. حسرت دفن نشدن دکتر قندی هنوز بر دلمان هست، اما اگر قرار بود پیکر او را به سبزوار بیاوریم کجا می خواستیم آن را دفن کنیم؟

۳- قرار نیست این خانه ها و موزه ها هم دولتی شوند و دست نهادهای دولتی بیفتند، که اگر این گونه شوند سرنوشت غم انگیزی پیدا خواهند کرد. هم چنان که تا کنون بارها تجربه کردیم. این خانه ها و موزه ها باید در دست علاقه مندان، انجمن ها و گروه های مردمی باشند. مثلا قرار نیست خانه دکتر شریعتی را در کهک مزینان دو نفر کارمند دولتی اداره کنند و یا قلعه و موزه سربداران در باشتین را دولتی ها بچرخانند. قطعا مردم مزینان و اهالی دیه باشتین بسیار دلسوزتر و پر تلاش تر از کارمندانی هستند که ما قرار است به آنجا بفرستیم و آنها خیلی بهتر این خانه ها و موزه ها را نگهداری و اداره خواهند کرد. در همه دنیا هم این گونه است؛ در فرانسه حتی مکان ها و یادمان های جنگ جهانی دوم را در هر روستایی مردم آن روستا اداره می کنند. این گونه است که شاخه خاصی به نام گردشگری جنگ دارند که بسیار هم پر رونق است و از همه کشورهای دنیا برای دیدن مکان ها و میدان های جنگ به فرانسه سفر می کنند. اگر این خانه هم دست دولتی ها بیفتد سرنوشت خانه موزه سردار شهید فرومندی در انتظارشان خواهد بود که با سر و صدا افتتاحش کردیم اما معمولا درش قفل است و بازدید کننده ای هم ندارد. البته وظیفه نهادهای دولتی است که در راه اندازی این خانه موزه ها حمایت و کمک کنند. سرمایه گذاری های اولیه باید با همکاری و تعامل نهادهای دولتی باشد بویژه که انجمن ها و گروه های مردمی هنوز در آغاز راهند و ممکن است کم تجربه باشند. نهادهایی مانند میراث فرهنگی تنها باید نظارت کنند، همین.

۴- اگر خودم نرفته و ندیده بودم باورم نمی شد؛ اداره کننده محوطه باستانی “سیراف” در استان بوشهر انجمن دوستداران میراث فرهنگی این روستا بود. سیراف، محوطه ای باستانی با شهرت بین المللی است که تا کنون باستان شناسان خارجی زیادی بارها در آنجا کاوش کرده و آثار ارزشمندی هم از آنجا کشف شده است. روستای سیراف – دو سه سال پیش در سفر رئیس جمهور به استان بوشهر شهر اعلام شد- در ۱۰-۱۵ کیلومتری عسلویه و منطقه انرژی پارس جنوبی قرار دارد. اسم سیراف هم از نام همین محوطه گرفته شده است. همه کارهای محوطه جهانی سیراف را این انجمن غیر دولتی انجام می داد از حفاظت محوطه گرفته تا اطلاع رسانی و بازاریابی، راهنمایی گردشگران، ارائه توضیحات و غیره. حتی موزه ای هم از آثار کشف داشتند که باز به دست همین انجمن اداره می شد. همه اعضای انجمن هم جوانان ۲۰ تا ۳۰ بودند و با چه مهارت و انگیزه ای کار می کردند. دو عضو انجمن با مهارت تمام همه جزئیات و ریزه کاری های محوطه را برای مان توضیح دادند؛ به گونه ای که بعید می دانم خود باستان شناسان و کاوشگران محوطه می توانستند به این خوبی برای گردشگران توضیح دهند.

تعطیلی هم نداشتند و هر زمان گردشگری برای دیدن سیراف می رفت آماده بودند و آنها را برای بازدید می بردند. پرس و جویی کردم، گفتند اداره کل میراث فرهنگی استان فقط نظارت دارد و هفته ای یا دو هفته یکبار سری می زند و یا اگر کاری پیش بیاید اطلاع می دهیم. حال تلاش و انگیزه این جوانان و چنین انجمن های مردمی ای بیشتر است یا کارمندان بی انگیزه اداری که گردشگر با دیدن شان برای همیشه سیر می شود. وقتی روستایی بتواند چنین انجمنی داشته باشد و این گونه کار کند چرا سبزوار نتواند انجمن های مردمی موفقی برای حفاظت از آثار تاریخی و رونق گردشگری شهرستان داشته باشند؟

۵- بالاخره این که ساماندهی و راه اندازی خانه موزه های مشاهیر هم از دیگر ظرفیت ها و استعدادهای بی نظیر سبزوار است که اگر هنر استفاده از این ظرفیت ها را داشته باشیم هم به اعتبار شهرستان در سطح ملی اضافه خواهد کرد و هم موجب پیشرفت و رونق شهر و منطقه می شود. ای کاش مدیریت شهری قدر این ظرفیت ها را بداند و ای کاش مسئولان هنر استفاده از این فرصت ها را داشتند.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.