داستان کوتاه: دو نفر ساده

داستان کوتاه: دو نفر ساده

مرد روی داربست ایستاده بود و هر چند دقیقه سطل خالی را به چنگک آویزان می کرد و پایین می فرستاد. از دو مردی که پایین مشغول کار بودند یکی جوان با پیراهن چهارخانه نیمدار و شلوار کتان کرم رنگ که سر زانو هایش کمی خورده شده بود و پاچه هایش نخ کش با موهایی