داستان کوتاه: مهرزاد، اعتماد به نفس ندارد
فرصت نداشت. باید راجع به ساختار در داستان کوتاهِ «آقای مونرو، از خفّاش رندتر است» کنفرانس میداد. کریاش با سهیلا و کیانوش هم بود؛ باید روی آنها را هم کم میکرد. یک جورهایی هر دوی اینها را دوست داست؛ ولی آنها بهش محل نمیگذاشتند و همین، باعث رنجش او شده بود و برخلاف میلش میخواست