درباره آنچه در خیابان میبینیم
قلبهایی که مریضاند!
هیچگاه حتی لذت پراندن متلکها را درک نکردهام چه برسد به درک لذتی که از آزار دادن مردم عادی میبرند …
در هیاهو و سروصدای پیادهرو، صدای موتور را نشنیده بودم و از زاویهای آمده بود که دیده نمیشد. فقط یک لحظه صدای نحس کسی را شنیدم که نزدیک گوشم داد زد «باوووو» و در حالی که با دو شاخه موتور را بازی میکرد از میان دیگر پیادهها راهش را باز کرد و رفت.
من که مرد بودم و آنجا که روز روشن بود و وسط پیادهروی شلوغ در مناطق مرکزی و بازار شهر، اینطور از جا در رفتم و تا مدتی قلبم تند میزد و تا یک روز خلقم تنگ بود! تصور میکردم که زنان و دختران بیپناه شهرم، در مقابل چنین اداهای مسخرهای چطور از جهت روحی به هم میریزند و آسیب میبینند!
درک کردم وقتی از دور زنی یا دختری را میبینم که توسط موتورسوار یا ماشینسواری یا حتی پیادهای، مورد متلکپرانی یا هر نوع آزار صوتی و لمسی قرار میگیرند، در حال تماشای چه فاجعه انسانی هستم!
هیچگاه حتی لذت پراندن متلکها را درک نکردهام چه برسد به درک لذتی که از آزار دادن مردم عادی میبرند! پسران جوان و مردانی که با رانندگی یک موتور دربداغان یا یک خودرو ارزان یا گران، تصور میکنند سوار بر اسب تکشاخاند و شاهزاده سرزمین غولها شدهاند و اجازه آزار دادن یا صدمه زدن به هر انسانی را دارند!
اصلاً درک نمیکنم چطور از آزار دیگران میشود لذت برد! حالا گاهی آزار دیگران در حد یک شوخی یا پاشیدن آب یخ بر آنهاست که اثرات موقت دارد و شاید بتوان درکش کرد اما چطور میتوان از خراشیدن روح زنان و دختران بیدفاع لذت برد؟ خیلی احساس شجاعت و مردانگی دارند از اینکه توان آسیبزدن به اینان را دارند؟
بسیاری از همین به اصطلاح مردان، در زمانی که واقعاً نیاز به شجاعت است، زهرهشان آب میشود! وقتی مرزهای سرزمینشان تحت هجوم بیگانه قرار میگیرد، همین مدعیهای الواتی و رجزخوانان داخل هزار سوراخ موش قایم میشوند! بسیاری از همین مدعیها در زندگی روزمره خودشان درمانده و بیعرضهاند! از سربازی، وام و خرج زندگی فراریاند! بیعرضگانی که توان جمع کردن زندگی عادی خود را ندارند، داخل خیابانها راه میافتند و برای شهروندان به خصوص مؤنث – که هنجارهای اجتماعی دستوپایشان را برای دفاع بسته – عرض قدرت میکنند!
میگویند دیگران را در جامعه درک کنید و خود را جایشان بگذارید، ولی بعضی افرادی که اینگونه برای برای دقایقی خوشی، ساعتها آرامش را از یک زن و دختر میگیرند، قابل درک نیستند! همانطور که نمیتوان یک دزد را درک کرد هرچقدر هم فقیر باشد! مردم قدیم و اجداد ما، زمانی که افرادی اینچنین مصداق «فی قُلوبِهِم مَرَضٌ» میشدند، اول از همه او را به «لقمه حرام» وابسته میدانستند و نفرینی نثار والدینی میکردند که او را پای چنین سفرهای بزرگ کردهاند!
اینها اکثراً برای ۱۲ سال مدرسه رفتهاند، سر کلاسهای اخلاق و دورههای آموزش ارزشها نشستهاند، در سربازی کلاسهای اعتقادی و اخلاقی رفتهاند ، بعضیهایشان دانشگاه هم رفتهاند و حتی بعضیهایشان فرزند پولدارها هستند! چگونه در کشوری که میلیاردها تومان بودجه عمومی توسط اشخاص و مؤسسههایی، برای آموزش اخلاق هزینه شده، ارزشهای انسانی تا این حد سقوط کرده است؟
امید که کسی پاسخ این پرسش مهم را بدهد!
برچسب ها :دختران زنان ، سبزوار ، مزاحمت ، مزاحمت خیابانی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰