عصر حجر درسته نه هجر………
میدانیم،… میبینیم… ولی رویمان را میکنیم آن ور!!!
سبزواریان – حسین چشمی مقدم: آنهایی که میدانستند مشکل آب جدی است و خیلی وقت است جدیتر هم شده، از سالها پیش دارند یقهشان را جر میدهند که: آی مردم، آی مسئولین محترم… تا دیر نشده کاری بکنید… البته طبق معمول کسی گوش نمیکرد… تا حالا کسی گوش نمیکرد؛ اما چند روز است در هر
سبزواریان – حسین چشمی مقدم: آنهایی که میدانستند مشکل آب جدی است و خیلی وقت است جدیتر هم شده، از سالها پیش دارند یقهشان را جر میدهند که: آی مردم، آی مسئولین محترم… تا دیر نشده کاری بکنید…
البته طبق معمول کسی گوش نمیکرد…
تا حالا کسی گوش نمیکرد؛ اما چند روز است در هر جمعی -که نشستهای زمزمههایی حاکی از حساس شدن افکار عمومی در خصوص بحران آب را میشنوی…و این خوب است.
یعنی که جای امیدواری است. تلنگر از کجا زده شد؟
از وقتی مردم شهر سبزوار، صبح-یا بعضیها حتی سحر- بیدار شدند و شیر آب را که باز کردند دیدند که آب نیست!!!
خیلی وقت بود که آب همیشه بود… و چون همیشه بود هیچکس نمیدیدش. یا اگر نبود هم خیلی نبودش طول نمیکشید…
اما این بار رفت و دیگر نیامد! …
ماه مبارک رمضان هم که بود، گرمای غریب کش تموز هم که بود، …
تشنگی را تحمل میکردند مردم؛ یا بههرحال برای رفع آتش آب گیر میآوردند؛ اما…
امان از کولرهای بیآب و بی نفس خشک و تَف کرده ظهر تابستان کویر…
خیلیها تازه یادشان آمد که ای بابا، کولرها بهغیراز برق، آب هم لازم دارد!
و این شد که بعد از چند روز داشتیم برمیگشتیم به عصر حجر، یا حداقل به عصر قجر! بو گرفته بودیم!
و هر کدام دبّهای در دست – البته این دبّه با آن دبّه مذاکرات هستهای فرق میکند- دنبال آب سرگردان بودیم.
تا اینجای مطلب شاید در ظاهر هیچ ربطی به «تا آنجای مطلب!» که در ادامه که عرض میکنم نداشته باشد، امّا ممکن است آخرش یک نتیجهای از کل ماجرا حاصل شود
قنات، پستان شیر افشانِ مادرِ مهربانِ شهر…
در پس هزارهها که کندوکاو میکنی، میبینی که این قناتها بوده که ما سبزواریها را سیرابمان کرده و نانمان داده و همهجوره مادری کرده در حق ما؛ و طبق سنت دیرپای مادری-فرزندی، ما فرزندان، همیشه ناخلف بودهایم و قدرناشناس مادران.
از وقتی که مثلاً متمدن شدهایم، دیگر انگارنهانگار که مادری بوده و بی باقی فراموشش کردهایم.
سبزوار شهر کم آبی است و آب، اینجا از همهچیز مهمتر است. ما در حاشیه کویر هستیم و اگر آب مدتی نباشد، چشم باز میکنیم و میبینیم که از حاشیه گذر کردهایم و به متن رسیدهایم، شاید هم به بطن…
افتادهایم وسط کویر و دیگر ویرانهای بیشتر از این شهر دیرینههای پایدار نخواهد ماند. موضوع خیلی خیلی جدی است. برای سبزوار از خیلی جاهای دیگر جدیتر است؛ و حالا که تلنگر هم زدهشده، جدی بودنش بیشتر به چشم میآید.
تلنگر که زده شد کمکم صدای بعضیها در آمد و از جمله مسئولین محترم هم به پیروی از مردم عزیز و همیشه درصحنه! و یا شاید برای پناه بردن به فرمول همیشه کارآمد «کی بود، کی بود، من نبودم» و انداختن توپ در زمین این و آن؛ نشستند و داد سخن دادند و افاضهها فرمودند: که از حوصله این مقال خارج است که به همه این درافشانیها بپردازیم.
یعنی که ما به خیلیها و خیلی حرفهایی که زده شد اصلاً کاری نداریم…
اما بعضی نهادها و ادارات دستاندرکار مدیریت شهری اینجا و آنجا بیان فرمودند: که درصدی از آب شرب تصفیهشده شهر سبزوار، صرف آبیاری فضای سبز میشود.
نمیشود خیلی هم به درصدش گیر داد که فلان درصد نیست و بیشتر است یا کمتر. چونکه اصلاً شکر خدا این هم از چیزهایی است که حتی نمیشود اندازه گرفت و مسئولین میگویند و ما باید قبول کنیم؛ و اگر قبول نکنیم، خودمان باید برویم متر کنیم.
بههرحال اگر همان درصد ارائهشده مسئولین را هم قبول کنیم خودش خیلی آب میشود. چیزی در حدود ۱۰۰ لیتر در ثانیه؛ یعنی در هر ثانیه حدود ۱۰۰ لیتر از آبی که باآنهمه هزینه و زحمت برای استحصال و انتقال و تصفیه و… به دست میآید را برای آبیاری فضای سبز استفاده میکنیم.
و این در حالی است که زیر پایمان ده –دوازده رشته قنات، درست در زیر خیابانها و کوچهها و خانههای این شهر، جاریست و هیچ بهرهبرداری از آن نمیشود.
این قناتها روزگاری راحت و روان بودند و الآن دارند بلای جان میشوند.
موضوع فقط عدم استفاده از آب آنها نیست. دارند یواشیواش زیر پایمان را خالی میکنند. موضوع این است طی سالهایی که از این آبها استفاده نکردهایم هرکدام راه خود را از زیر خانههایمان بازکردهاند و هر چه بوده را شستهاند و بردهاند و دالانها و حفرههای وحشتناکی درست کردهاند که هرچند وقت یکبار در گوشه و کنار شهر، زمین نشست میکند و همهچیز را در خود فرومیکشد.
مثلاً آن موتورسوار بختبرگشته را در وسط چهارراه مرکزی شهر به کام مرگ میکشد.
حالا وای بهروزی که خدایناکرده در این شهری که زیرش خالی است زلزلهای روی دهد.
باور کنیم که مرگ فقط برای همسایه نیست. تا دیر نشده باید فکری کرد؛ و یکی از این راهها استفاده از آب این قناتها برای آبیاری فضای سبز است. البته راه سادهتر آن است، حالا که آب کم داریم به درختهای بیزبان آب ندهیم و خودمان شهرمان را تبدیل به کویر کنیم.
راهی که گویا برخی از مسئولین خیلی هم از آن بدشان نمیآید. چونکه سادهتر است؛ و البته استفاده از آب قناتها که جلوگیری از تخریب بیشتر و احیای فضای سبز را در پی دارد، خیلی بین ایشان طرفدار ندارد. چونکه سخت است و عوارض اجتماعی و مسائلی مانند مالکیت و… دارد و گویا کسی حوصلهی این دردسرها را ندارد.
البته از سر انصاف که به موضوع نگاه کنیم این ماجرا مربوط به امروز و دیروز نیست و ریشه در چندین سال قبل دارد. ولی اینکه خودمان را به ندانستن میزنیم و بهجای اینکه جلو این رویهی اشتباه را بگیریم هر وقت این موضوع مطرح میشود رویمان را میکنیم آن ور، مربوط به الآن است و به همین مردم و مسئولین موجود که فعلاً زیر آسمان و روی زمین این شهر، بیخیال از بخل روزافزون آسمان و خشکی زمین و هزارتوی زیرِ زمین، روزشان را شب میکنند، بستگی دارد.
و حالا که به ما مربوط است لابد راهحل آن را هم خودمان باید زحمت کشیده و پیدا کنیم و البته بعد از اینکه راهحل پیدا شد به جای نگاه کردن به هم و متهم کردن دیگران، کمر همت به رفع این مشکل ببندیم که خود میتواند درصد زیادی از مشکل بیآبی مردم را حل کند.
برچسب ها :اسلایدر ، افکار عمومی ، بحران آب ، حسین چشمی مقدم ، قنات ، مدیریت شهری
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۲