کد خبر : 4931
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 دی 1393 - 17:53
-

پدرم آدم بزرگی بود…

همچنان معتقدم که لحظات طنز، درست وقتی سراغت می‌آیند که اصلاً انتظارشان را نداری. مثل آخرین باری که آخر شب به پمپ‌بنزین رفتم و یکی از همکلاسی‌های روزگارِ قدیم را دیدم که سیاهپوش پدرش بود و نقل‌قول رشادت‌های آن مرحوم شد و مرا بدجوری گرفت و همان شب این شعر به دنیا آمد. [divider] پدرم آدم

ali-shadan

علی شادان – شاعر و نویسنده

همچنان معتقدم که لحظات طنز، درست وقتی سراغت می‌آیند که اصلاً انتظارشان را نداری.

مثل آخرین باری که آخر شب به پمپ‌بنزین رفتم و یکی از همکلاسی‌های روزگارِ قدیم را دیدم که سیاهپوش پدرش بود و نقل‌قول رشادت‌های آن مرحوم شد و مرا بدجوری گرفت و همان شب این شعر به دنیا آمد.

[divider]

پدرم آدم بزرگی بود؛ با افق‌های باز نسبت داشت
می‌نشست او همیشه پای هنر؛ با کمانچه و ساز نسبت داشت

***

پدرم مرد مهربانی بود؛ پول اگرچه به بنده کم می‌داد
پدرم عادت قشنگی داشت؛ پای منقل همیشه لَم می‌داد

***

پدرم مرد باکلاسی بود؛ توی جیبش همیشه ساعت داشت
پدرم آدم صبوری بود؛ در خماری همیشه طاقت داشت

***

پدرم عاشق طبیعت بود؛ شاخه‌ای یاس توی جیبش بود
فرق خاصی نداشت، هرجا بود؛ بسته‌ای ناس توی جیبش بود

***

پدرم اهل کار و سختی بود؛ پول را روی پول می‌انداخت
پدرم در قمار سلطان بود؛ مثل قِرقی، بُجول می‌انداخت

***

پدرم از کمیته می‌ترسید؛ نام آژان برای او سَم بود
پدرم خوب که نشئه می‌شد؛ مثل رستم قوی و محکم بود

***

گاهی اوقات وقت ساز زدن؛ شعری از دلنواز هم می‌خواند
بعضی اوقات نشئه که می‌شد؛ دو سه رکعت نماز هم می‌خواند

***

پدرم از تبار باران بود؛ پدرم بوی آسمان می‌داد
پدرم بی‌دریغ می‌بخشید؛ حَبِّ مُفتی به دیگران می‌داد

***

پدرم یک شب زمستانی
جان به جان‌آفرینِ پاک سپرد

در قماری هزارتومان باخت
ناگهان سکته کرد و راحت مُرد.

etyad01

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۲
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
فرهاد سه شنبه , ۱۶ دی ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۳

عالی بود آفرین

سجاد اکبری شنبه , ۲۰ دی ۱۳۹۳ - ۹:۱۵

درود بر جوان آینده دار شهر سبزور

نظرات بسته شده است.