تاریخ انتشار : چهارشنبه 7 خرداد 1393 - 20:40
-

گروه داروگ سبزوار در سوئیس‎

این روزها که حدیث دلواپسی و دلواپسان نقل هر مجلسی شده و در هر گوشه ای عده ای از عزیزان، فریاد وامحمودا سر می دهند و از شکستن دیوار تحریم گلایه دارند و در رثای تحریمِ نازنین و نون و آب دار، اشکِ حسرت می ریزند؛ ما هم جو گیر شدیم و گفتیم دلواپسیم! دلواپس

این روزها که حدیث دلواپسی و دلواپسان نقل هر مجلسی شده و در هر گوشه ای عده ای از عزیزان، فریاد وامحمودا سر می دهند و از شکستن دیوار تحریم گلایه دارند و در رثای تحریمِ نازنین و نون و آب دار، اشکِ حسرت می ریزند؛ ما هم جو گیر شدیم و گفتیم دلواپسیم!

دلواپس این که چرا اداره ی فرهنگ و ارشاد سبزوار چند ماه است رئیس ندارد!
رندی گفت:
آخه مرد حسابی اینم شد دلواپسی! وقتی که رئیس داشت چه گلی به سر فرهنگ و هنر سبزوار زده بود که در فقدانش دچار حسرت شده ای؟

هر چه فکر کردم حرکت قابل توجهی یادم نیامد، اما به روی خودم نیاوردم.

دوست رند ما پیشنهاد داد برای فروکش کردن حرارت دلواپسی ام به تماشای کنسرت گروه داروگ بنشینیم که نشستیم.
دچار غرور ناسیونالیستی شده بودیم از کار با شکوه داروگ که با چرخیدن پهلوانان زورخانه و نبرد رستم و سهراب سرمان گیج رفت و ناگهان روحمان سبکبار بالا رفت و به سقف چسبید!

گروه داروگ

خدا رحم کرد که از پنکه ی سقفی فاصله داشتیم وگرنه روح مبارکمان جر می خورد.

هر طور شده چرخیدیم و از بالا نظاره گر تماشاچیان شدیم که دیدیم ای دل غافل اینجا سالن اجرای داروگ نیست و ما گویی به جای غریبی پرتاب شده ایم.
ولی جایتان خالی عجب بوی عطر و ادکلنی در فضا پیچیده بود همه فرانسوی و سوئیسی اصل!

بله درست حدس زده بودم؛ اینجا ژنو سوئیس بود و هتل کانتیننتال!
محل برگزاری اجلاس ۱+۵ و ایران!

هیجانم که سنگینی کرد مرا به زمین آورد دقیقا بغل دست ظریف و جناب محسنی نماینده ی شهرمان در مجلس.

محسنی: «جان جواد اگه گروه داروگ رو جهانی نکنی نه من نه تو!»
ظریف: «چشم چشم بذار این پرونده ی هسته ای را ببندم حتما.»
– : «آقا، هسته ای را ولش کن جواد جان نبرد رستم و سهراب را بچسب !»
-: «باشه رضا جان چشم!به سیدنیا بگو سازشو کوک کنه شاید همین امشب یه کارایی کردم.»

ظریف در حالی که قهوه ی تلخش را سر کشید بلند شد و سریع به سمت سالن مذاکرات رفت.
ما هم که از هفت دولت آزاد بودیم دنبالش راه افتادیم.

از محاصره ی خبرنگاران که خارج شدیم دیدیم مسعود پسندیده مثل زورو از پشت ستون بیرون اومد و در حالی که پیراهن یقه دیپلمات خودش را مرتب می کرد گفت:
« ببین آقا جواد به همه ی لایک هایی که هر شب توی فیس بوک می خورم قسم اگر تکلیف رئیس اداره ی ارشاد سبزوار را در همین جلسه ی امروز مشخص نکنی کاری باهات می کنم که قاسم حسین زاده با حسین مقصودی نکرد!»
ظریف: «ببین عزیزم من امروز باید در مورد آب سنگین اراک بحث کنم.بذار وقتش بشه چشم.»
پسندیده: «یا امروز یا هیچ وقت!
میدونی که من با بر و بچه های رادیو سوئیس رفیق فابریکم.یه مصاحبه می کنم و تقاضای گروه حقیقت یاب و بعد خودت می دونی که چی میشه!؟
اگر امروز مطرح شد که شد اگر نشد شورا به این مسآله ورود میکنه و خلاص!»
ظریف: «هر کار دوست داری بکن آقا.دیگه خسته شدم از دستت.یه بار ایمیل می زنی که در مورد نقش مخرب آلاچیق در آموزش زبان با اشتون صحبت کنم یه بار میگی…»

حرف ظریف تمام نشده بود که ماموران امنیتی پسندیده را به سمت بیرون هتل هدایت کردند در حالی که مسعود داد می زد:
«آقای ظریف یه سر به فیس بوک بزن امشب و ببین کمپین طرفدارها چی میگن؛ برو دعا کن نیام!»

داروگ در سوئیس

جلسه خیلی خسته کننده بود!
عباس عراقچی به زور پلک هایش را بالا می کشید و ظریف هم با خنده های دیپلماتیک سعی داشت خمیازه هایش را پنهان کند.
لبخند اروپایی سردی روی لب های اشتون ماسیده بود که ظریف گفت تنفس اعلام کن کاترین خانم(البته به انگلیسی)
اشتون: اوکی.
ظریف: برات یه سورپرایز دارم.
اشتون: گز و پولکی!
ظریف: نه داروگ!
اشتون: واو من عاشق سیدنیا هستم خصوصا وقتی می خنده! قراره چی اجرا کنند؟
ظریف: نبرد رستم و سهراب
اشتون: آو مای گاد من عاشق رستم هستم…

راستش ما علاقه ی اشتون به سیدنیا را درک کردیم ولی هر چه فکر کردیم نفهمیدیم اشتون عاشق چه چیز رستم شده است!

به اتفاق وارد سالن سمعی و بصری هتل شدیم، هنوز صدای جر وبحث پسندیده با ماموران امنیتی به گوش می رسید.
دل دادیم به نوای موسیقی داروگ و نبرد رستم و سهراب که باز سر من گیج رفت و این بار روحم به جسم بازگشت و اینک من در سبزوار بودم و سالن اجرای داروگ.

وقتی چشم باز کردم کنسرت به پایان رسیده بود و مردم در حال ترک سالن بودند و من با سفر اروپایی که داشتم نوع دلواپسی ام تغییر کرده بود و دلواپس این بودم که نکند خدای ناکرده رئیس جدید اداره ی فرهنگ و ارشاد سبزوار چون همیشه از هنرمندان و هنردوستان این شهر عقب تر باشد و تمام زحمات دوستان هنرمند را با باند بازی و سیاسی کاری به ثَمَنِ بَخس بفروشد و ما حسرت روزهایی را بخوریم که رئیس اداره ی فرهنگ و ارشاد نداشتیم و می توانستیم جهانی شویم.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 3 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۳
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نام و نام خانوادگی دوشنبه , ۱۲ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۳

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
آقا عالی بود مخصوصآ
بنده « ببین آقا جواد به همه ی لایک هایی که هر شب توی فیس بوک می خورم قسم اگر تکلیف رئیس اداره ی ارشاد سبزوار را در همین جلسه ی امروز مشخص نکنی کاری باهات می کنم که قاسم حسین زاده با حسین مقصودی نکرد!»
پسندیده خطاب به ظریف…

ب شنبه , ۳۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱:۳۹

یه سوالی برام پیش اومده؟
شما دقیقا چی مصرف می کنید؟

نویسنده ی یادداشت چهارشنبه , ۱۱ تیر ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۰

هیچی به خدا۰۰۰من آدامس شیک مصرف می کنم فقط!!

نظرات بسته شده است.