سایت خانوادگی ترابی ها
نمکخورده، شور زندگی را برد…
سبزواریان – زینب ترابی: امام جماعت مسجد اعلام کرد. «اَمَّن یُجیب» خواندیم؛ اما مریضِ منظوری این بار، مدنظر نبود. اَمَّن یجیبش برای پیدا شدن زندگی یک مادر بود. زندگی… دختر ششساله یک مادر بود که نفسهایش در خواب هم به چهاردیواری خانه جان دیگری میبخشید؛ اما مادر در نبودش از فضای مردهی خانه به مسجد
سبزواریان – زینب ترابی: امام جماعت مسجد اعلام کرد. «اَمَّن یُجیب» خواندیم؛ اما مریضِ منظوری این بار، مدنظر نبود.
اَمَّن یجیبش برای پیدا شدن زندگی یک مادر بود.
زندگی… دختر ششساله یک مادر بود که نفسهایش در خواب هم به چهاردیواری خانه جان دیگری میبخشید؛ اما مادر در نبودش از فضای مردهی خانه به مسجد و به اَمَّن یجیبهای مردم شهر پناه آورده بود.
تا شاید بار دیگر اَمَّن یجیب ها کارساز شود و فضای مرده خانهاش بار دیگر جان تازهای بگیرد. خواندیم؛ امّا نشد…
روزها میگذشت، مردم همه برای بازگشتش زیر لب دعا میکردند. چون همه میدانستیم با این وقایع یک نفر نابود نمیشود؛ با نبودش خانوادهای به مرز نابودی پیش میرود. چون این بازنگشتن با تمام رفتنهای بیبازگشت، دنیا دنیا فاصله داشت.
فضای شهر پر شد… زندگیِ مادرش پیدا شد. اما کجا؟ همه منتظر جواب بودیم.
این بار معصومیتِ زیرِ سؤال رفتهی دخترکی ششساله، در دستانِ شیطانصفتی که چند سال پیش، پدر این دخترک به او فرصت زندگی داده بود و در نقطهای عکس، عمل کرد…
از زندگیِ مادر، فقط آوارش ماند. مقصر اصلی که بود؟
سؤالی که بهجای جواب، همه را به فکر فرو میبرد. نمیتوان قضاوت کرد؛ نمیتوانیم در ذهنمان مقصر اصلی را پیدا کنیم و به چالش بکشانیم و انگشت اشاره را به سمت یک نفر بگیریم.
همه مسئولیم… در این چند روز ما به تعداد مردم این شهر نظرها شنیدیم و حکمها برایش صادر شد.
عدهای پدر را مقصر اصلی میدانند؛ پدری که روزی، پدری را در حق برادرزادهاش تمام میکند و شاید در ذهنش، خودش را منجیِ زندگی او میدانسته…
برایش منجی میشود تا مبادا روزی، او را در منجلاب روزگار ببیند. او را به روزگار نمیسپارد؛ به آغوش میکشد؛ پناه میشود. ستون زندگی و پدرخوانده …
پدرخواندهای که او را به حریمِ امنِ خانه پناه میدهد تا مبادا در غمِ نبودِ پدر و مادر حسرت زندگی بر دلش بماند. چه پناهی بهتر از حریم یک خانه…
خانه که چیزی نیست؛ زندگیاش (دخترش) را نیز به او میسپارد. سپردنی که حتی دخترک در سایه اعتماد پدر با او همراه میشود؛ اما بازنمیگردد…
همیشه ضربالمثلِ «نمک خوردن و نمکدان شکستن» برایم معنایی نداشت؛ اما چند روزیست خوب برایم معنا شده است.
نمکدانی که «شور» زندگیات در آن باشد؛ او را به چه کسی بسپاری…
برچسب ها :اسلایدر ، اَمَّن یجیب ، برادرزاده ، دختر ششساله ، زینب ترابی ، قتل ، نمک خوردن و نمکدان شکستن
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
در مورد موضوع به این مهمی ,مطلب بسیار سطحی ونا مفهوم است باید بگم به خاطر مشهور شدن قلم را زوری روی ورق نکشید ۰
اونقدا هم ک میگی بد نبود ها …
اصلا سرودیا هر جا میرن طایفه ای میرن !!!
اصلا سرودیا هر جا میرن طایفه ای میرن حتی فضای مجازی !!!
به جای تخطئه و زیر سوال بردن دیگران دست به قلم شوید و بهترش را بنویسید….رفتارهای غیرمتمدنانه از یک ادم فرهیخته سر نمی زند…..شما سعی کن یادداشت بنویسی انطور راحت تر با مسائل برخورد خواهی کرد
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 6 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۶