همیشه خودم را سرباز میدانم!
سبزواریان – حمید ابارشی: روزی که اتوبوس پشت اتوبوس از جاده مشهد به سمت سبزوار میآمد را یادم هست. چه چهرههایی! سیاه و لاغر و آب رفته! من دنبال دیدن یکی از دوستانم بودم. اسم هم میبرم. جابر استیری! فوتبالیست بود و شر و شوری داشت. الآن هم که دبیر ورزش است و مربی فوتبال و
سبزواریان – حمید ابارشی: روزی که اتوبوس پشت اتوبوس از جاده مشهد به سمت سبزوار میآمد را یادم هست. چه چهرههایی! سیاه و لاغر و آب رفته! من دنبال دیدن یکی از دوستانم بودم. اسم هم میبرم. جابر استیری!
فوتبالیست بود و شر و شوری داشت. الآن هم که دبیر ورزش است و مربی فوتبال و کوهنوردی حرفهای. وقتی سرش را از پنجره اتوبوس در حال حرکت بیرون آورد، دنبال چیزی در چهرهاش گشتم که قبل از اسارتش یادم بود اما نیافتم. چهار سال مفقود بود و سخت اذیتش کرده بود. از او خواستم که با هم صحبت کنیم، نپذیرفت!
داد و بیدادهایش فقط سر زمین فوتبال است و بر سر بازیکنانش، بچه آرامی است! کلاً همه بچههای جنگ بچههای آرامی هستند! کار خودشان را میکنند و زحمت خودشان را میکشند! جایش مهم نیست! مهم این است که هرجا هستند کارشان را درست انجام دهند!
به هر حال این مصاحبه، به یاد و خاطره تمام بچههای جنگ از زبان یکی از بچههای جنگ است! یاد تمام آزادگان، رزمندگان، شهدا، جانبازان و مفقودین هم سخت گرامی باد!
۱) آشنا شویم با یکی از برو بچههای جنگ.
بسم اله الرحمن الرحیم. سلام و ارادت و تبریک روز خبرنگار. تبریک ایام دهه کرامت. یاد تمام عزیزان گرامی باد، شهدا، جانبازان، اسرا و رزمندگان. در ایام بازگشت آزادگان هم هستیم. یاد آن روزها هم گرامی باد. علی ارغیانی هستم؛ متولد ۲۰/۱/۴۱ صفیآباد. از کلاس پنجم به سبزوار آمدیم. در دوران انقلاب هم به نوعی تلاش خودمان را کردیم. دوران دفاع مقدس هم که در خدمت جنگ بودیم. از سال ۶۱ به استخدام سپاه درآمدم. عملیات خیبر اسیر شدم. هفت سال! یک سال شناسایی نشدیم و بعد از آن صلیب سرخ ما را تحویل گرفت. فرمانده تیپ ما دکتر قالیباف بود. ما هم در عملیات ایذایی اسیر شدیم که در اصل فدایی بودیم.
۲) بهترین و بدترین روز اسارت یادتان هست؟
مردم فطرتاً آزادیطلب و آزادیخواه هستند. بهترین خبر همان خبر آزادی از اسارت بود. خصوصاً برای ما که سپاهی بودیم و لو رفته بودیم. آن دوران در اردوگاه دیگری در تبعید به سر میبردم. کلاً در اسارت خیلی بعثیها را اذیت کردم و کردیم. خبر رحلت امام(ره) بدترین خاطره. وجود امام و حضور پیام امام برای ما امیدبخش و نیروبخش بود. خبر، خبر ناگواری بود. بیست و چهارساعت عراقیها را ندیدیم. از ترس در رفته بودند. سختی اسارت یک طرف و مصیبت تحمل این خبر هم یک طرف. البته خبر انتخاب حضرت آقا (مد ظله)، به سرعت التیام بخش جراحتها بود و بچهها روحیه پیدا کردند. از حرکت انقلابی نظام خیلی خوشحال شدیم. یک قرص بود که به سرعت دردمان را دوا کرد. و ما خودمان را پیدا کردیم.
۳) توقع بچههای جنگ از مردم؟
اعتقاد قلبیام این است که هم و غم خود را در راستای حفظ نظام اسلامی، قرار دادهام. توقع همه بچههای جنگ حمایت از نظام و حمایت از رهبری است. دشمن هم نگاه و هم صلاح خود را به سمت رهبر گرفته. توقع تمام بچههای رزمنده آزاده و جانباز هم همین است که سخن رهبری فصلالخطاب باشد. ما هر کاری کردیم ـ اگر قبول درگاه حضرت حق باشد ـ برای رضای خدا بوده و توقعی برای خودمان از مردم نداریم. و طلبکار هم نیستیم.
۴) پیشینه اسارت به لحاظ عقیدتی و حس مسئولیتپذیری چقدر میتواند کمک کند؟
اگر آدمی نعمتی را به سختی به دست بیاورد، به سادگی از دست نمیدهد. دستآوردهای کنونی به سادگی به دست نیامده؛ و لذا کسانی که در این محیطها رشد کردهاند، خیلی راحتتر و بهتر میتوانند کمک کنند. چرا که سختیها کشیدهاند و سختیها دیدهاند. و همین باعث میشود چیزهایی را که به دست آوردهاند آسان از دست ندهند. یک نکته هم قابل ذکر است و آن اینکه چه خوب است که جوانها خاطرات این عزیزان را بخوانند و از تجربههای آنها استفاده کنند. در دنیای کنونی جوانها باید خیلی مراقب خودشان باشند.
۵) لیدرهای دوران اسارت را یادتان هست؟ چه مشخصاتی داشتند؟ الآن هم منشأ اثر هستند؟
من نسبت به دیگران، سرباز بودم. علیالخصوص، سرور آزاداگان حضرت آیتاله ابوترابی. توفیق دیدن ایشان را نداشتم اما پیامهای ایشان به ما میرسید. مثلاً در جایی وارد شدیم که قبل از ما آقای ابوترابی آنجا بودند. روی دیوار نوشته بودند: با عراقیها درگیر نشوید و با تدبیر عمل کنید. تبلیغات علیه ما هم زیاد بود. سخت در فشار بودیم. عموماً در هر اردوگاه تشکیلاتی مرتب داشتیم. هسته مرکزی داشتیم که بر امور اشراف داشتند. تمام اینها به کمک مدیریت بچهها اداره میشد که در زمان خودش واقعاً قابل توجه بود. آنها همین الآن هم میتوانند منشأ اثر باشند.
۶) و یکی دو اتفاق عجیب دوران اسارت؟
در اسارت هر روزش یک داستان است. یکبار یک جاسوس پیدا کردیم که خیلی تحت حفاظت عراقیها بود به نام پرواز. وقتی به جاسوس بودنش یقین کردیم. بچهها پتویی به رویش کشیدند و به اصطلاح گوشش را بریدند. البته این یکی، بلای بدتر سرش آمد. از پس گردن تا روی دماغش خط کشی شد که ده پانزده تایی بخیه خورد. این کار بچههای اطلاعات خودمان بود. یک بار هم شیخ علی تهرانی آمد اردوگاه برای سخنرانی، که در پایان سخنرانیاش یکی از بچهها بلند شد و کامل بساط شیخ علی را به هم ریخت. البته ناگفته نماند که شیخ علی تهرانی، آدم کمی نبود، کلی سابقه مبارزه و انقلابیگری و …
اما یک مشکل اساسی داشت و آن هم این بود که بعد از پیروزی انقلاب دنبال سهمخواهی آمده بود. چیزی مثل طلحه و زبیر. وقتی گمان کرد به حقش نرسیده رفت و پناهنده شد به دشمن ایران… و گفت آن اراجیفی که دنیا و آخرتش را به باد داد.
۷) در اسارت اصلاحطلب بودید یا اصولگرا یا میانهرو؟
آنجا ما همه سرباز بودیم. این دستهبندیها مال اینجاست. آنجا اعتقاد به رهبری حرف اول و آخر را میزد. و همه بچهها، خودشان را سرباز ولایت میدانستند. به معنای واقعی کلام، سرباز ولایت بودیم. ما قدر نمیدانیم و بایستی همه ما مخلص نظام باشیم. این جملات و گروهها معنا ندارد. امام فرمودند: این ملت بود که شما را از زندان آزاد کرد، معنویت امام، دعای مردم و زحمت رزمندگان ما را از اسارت آزاد کرد. دلیلی برای بی تفاوتی نمیبینم. ما باید همیشه در لباس رزمندگی بمانیم. انقلابی بودن، تعارف بر نمیدارد. الآن هم همه ما بایستی مراقب باشیم که به دام عافیتطلبی نیفتیم.
۸) فیلم اخراجیها چقدر توانست در بیان مسائل رزمندگان و اسرا موفق باشد.
به هر حال زحمتی کشیده بودند و بایستی قدر دانست. در بیان بعضی جاها موفق بودند. اما در کل باید برای مستنداتش بیشتر کار میکردند. البته به کار هنری همیشه پیشنهادات و انتقاداتی وارد است.
منتشر شده در هفتهنامه ستاره شرق – شماره ۳۸
برچسب ها :ابوترابی ، اخراجیها ، اسارت ، اسلایدر ، بازگشت آزادگان ، جابر استیری ، حمید ابارشی ، ستاره شرق ، صفیآباد ، عراق ، علی ارغیانی ، عملیات خیبر
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰