عباس فریاد برآورد: از من بر تو سلام، یا اباعبدالله
عباس بن علی ـ سلام خدا بر او و پدرش باد ـ باری دیگر به نزدیک حسین شد تا اذن قتال بگیرد. حسین گفت: «ای برادر، تو سالار و پرچمدار سپاهی.» عباس گفت: «از زندگی سیر آمدهام. سینهام دیگر پذیرای اینمایه غم نیست. رخصتی ده تا قصاص خونمان را از این گروه منافق بستانم.» حسین